کدکس 6
کدکس شماره 6
رابرت ممکنه مرده باشه… اما برادران و هم پیمانان او هنوز زنده هستند. گرچه در اذعان عمومی کم تر دیده می شوند، اما بیم آن دارم که همچنان تهدیدی برایمان باقی بمانند. زمانی آن ها با افتخار در خیابان های شهر قدم می زدند، (آن زمان اهداف راحت تری بودند) حال به سمت سایه ها عقب نشسته اند. دنبال کردنشان سخت تر و سخت تر می شود. در آن سیاهی به دنبال تنیدن چه چیز های پلیدی هستند؟ به خاطر این، کار ما پیچیده تر و سخت تر خواهد شد.
هم اکنون هم، شایعات بسیاری مبنی بر به وجود آمدن جنبشی در قبرس به گوش می رسد. باید اطلاعاتی جمع آوری کنم. این مرا یادآور آن می شود که روش های ما نیز باید تغییر یابند. این به معنی پایانی برای قلعه ماست. پایانی بر نمایش قتل هایمان در ملا عام. بایستی تار ها را در خفا بتنیم. باید این کار را متفاوت تر از گذشته انجام دهیم. درست است که از برادرانم خواسته ام که رسومات را کنار بگذارند، اما از آن ها نخواستم که باورهایشان (عقاید) را نیز کنار بگذارند. این هاست که ما را به اسسین تبدیل می کند، نه قطع انگشتان دست. نه به دروغ قول بهشت برین دادن. نه منع استفاده از زهر. ما در برابر مردم موظف هستیم، نه در برابر سنت. اگر باید پنهان کاری کنیم، می کنیم. اگر باید از زهر استفاده کنیم، استفاده کنیم. اگر می شود از تیغ هایمان بدون قطع انگشت استفاده کنیم، باید این کار را انجام دهیم. و همچنین نباید تازه واردان را با دروغ و حقه بازی به بازی بگیریم. باید صاف و صادقانه سخن بگوییم... باید از نو شروع کنیم.