کدکس شماره 26
اکنون به پاسخ رسیده ام. حقیقت را می دانم. هیچ وقت این شی فلاکت بار (سیب عدن) را دوباره لمس نخواهم کرد. بهتر است هیچ کس دیگری آن را لمس نکند. نه حالا و نه هیچوقت دیگر. من تلاش کردم تا نابودش کنم, اما نه خمیده می شود و نه شکسته می شود و نه ذوب می شود. جنبه طعنه آمیز این است که مطمئنم اگر می پرسیدم , سیب عدن راه حل مناسب را می گفت. اما این عهد نا کارآمد است. همیشه پیشکش های بیشتری به من تقدیم می کند ولی من باید خودداری کنم.
پس این شی را باید مهر وموم کنم.ما سیب عدن را به جزیره ای که اکنون متعلق به ما است , خواهیم برد. آن جا گنجینه ای وجود دارد که به خوبی مخفی شده است .پس بردن سیب به آن جا کار آمد خواهد بود. اما جدا کردن این شی از خودم خطرناک است, زیرا ممکن است دیگران آن را کشف کنند. خطرناکتر این است که آن را نزدیک خودم نگه دارم. ممکن است وسوسه شوم. من ضعیف هستم. همه ما ضعیف هستیم. چه کسی این گونه نیست؟
چیزهایی که دیده ام.... داستان هایی اینجا و داخل این متون وجود دارند, که نه در میان خطوط بلکه پشت این خطوط پنهان هستند. فقط آنجاست که چشمان ما خیره خواهد ماند. اگر می خواهید خودتان امتحان کنید. شاید شما موفق شوید, در حالیکه من و دیگران راه به جایی نبرده ایم. زمان پیش می رود و همراه خود پیشرفت ها و دستاورد های جدید را به ارمغان می آورد. این چنین حداقل شاید روزی مسیر گشوده شود و پیام به ما برسد. آنگاه آنها فرستاده شان را خواهند داشت.