کدکس های الطائر بن لا احد

الطیر پس از بدست آوردن سیب عدن و تحقیق بر روی آن شروع به نوشتن تئوری و دیدگاه های فلسفی حول آن در قالب 30 کُدِکس کرد

کدکس های الطائر بن لا احد

الطیر پس از بدست آوردن سیب عدن و تحقیق بر روی آن شروع به نوشتن تئوری و دیدگاه های فلسفی حول آن در قالب 30 کُدِکس کرد

کدکس های  الطائر بن لا احد

الطائر بن لا احد، الطائر یا الطیر، شخصیت اصلی روایتگر بخش تاریخی بازی کیش یک آدم‌کش و شخصیت مکمل در بازی کیش یک آدم‌کش: افشاگری‌ها است. او در ۱۱ ژانویه ۱۱۶۵ زاده شد و یک حشاشین سوریه‌ای محسوب می‌گردد. زندگی او در دوران جنگ سوم صلیبی قرار گرفته است. نام او به معنی "پرنده فرزند هیچکس" است. او نیای دسموند مایلز و اتزیو آئودیتوره است. الطائر خاطراتش را در کُدِکس ها نوشته بود و افکار فلسفی اش را نیز بیان کرده بود .حتی می توان گفت که کدکس ها تئوری های الطائر بودند. در عین حال شامل نکاتی بود که از Apple Of Eden بدست آورده بود. او با نوشتن کُدِکس‌ها جزئیاتی از تجربیات و روش‌های خود را برجای گذاشت تا نسل‌های آینده اسسین‌ها از آن بهره‌مند شوند.

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

http://bayanbox.ir/view/4411545891036220966/Codex-P26-v.jpg

کدکس شماره 26

اکنون به پاسخ رسیده ام. حقیقت را می دانم. هیچ وقت این شی فلاکت بار (سیب عدن) را دوباره لمس نخواهم کرد. بهتر است هیچ کس دیگری آن را لمس نکند. نه حالا و نه هیچوقت دیگر. من تلاش کردم تا نابودش کنم, اما نه خمیده می شود و نه شکسته می شود و نه ذوب می شود. جنبه طعنه آمیز این است که مطمئنم اگر می پرسیدم , سیب عدن راه حل مناسب را می گفت. اما این عهد نا کارآمد است. همیشه پیشکش های بیشتری به من تقدیم می کند ولی من باید خودداری کنم.

پس این شی را باید مهر وموم کنم.ما سیب عدن را به جزیره ای که اکنون متعلق به ما است , خواهیم برد. آن جا گنجینه ای وجود دارد که به خوبی مخفی شده است .پس بردن سیب به آن جا کار آمد خواهد بود. اما جدا کردن این شی از خودم خطرناک است, زیرا ممکن است دیگران آن را کشف کنند. خطرناکتر این است که آن را نزدیک خودم نگه دارم. ممکن است وسوسه شوم. من ضعیف هستم. همه ما ضعیف هستیم. چه کسی این گونه نیست؟

چیزهایی که دیده ام.... داستان هایی اینجا و داخل این متون وجود دارند, که نه در میان خطوط بلکه پشت این خطوط پنهان هستند. فقط آنجاست که چشمان ما خیره خواهد ماند. اگر می خواهید خودتان امتحان کنید. شاید شما موفق شوید, در حالیکه من و دیگران راه به جایی نبرده ایم. زمان پیش می رود و همراه خود پیشرفت ها و دستاورد های جدید را به ارمغان می آورد. این چنین حداقل شاید روزی مسیر گشوده شود و پیام به ما برسد. آنگاه آنها فرستاده شان را خواهند داشت.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۵۰
مجتبے ‌‌

http://bayanbox.ir/view/7477000683802215090/Codex-P27-v.jpg

کدکس شماره 27

تعداد ما در حال افزایش است. هر روز تعداد بیشتری به قلعه ما مراجعه می کنند. مرد و زن. جوان و پیر. از سرزمین های مختلف و باورهای متفاوت. هر یک داستان مشابهی را تعریف می کنند که اولین قسمت باورهای فرقه ما را درک کرده اند: این که هیچ چیز واقعی (حقیقی) نیست.

اغلب این افشاگری آن ها را تباه می کند. آنها اخلاقیات, اطمینان و امنیتشان را از دست می دهند. تعداد زیادی از آنها دیوانه شده اند. ما باید آنها را راهنمایی کنیم و کمکشان کنیم تا التیام یابند. ذهن آنها نباید بیش از این با داستان های پریان (دروغ های شاخدار) پر شود, بلکه درعوض باید دانش جایگزین این خرافات شود. اجازه دهید که آن ها به پاسخ ها دست یابند و بگذارید این جواب ها سخت و پیچیده باشند. مانند خود زندگی.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۴۷
مجتبے ‌‌

http://bayanbox.ir/view/5769173937320901894/Codex-P28-v.jpg

کدکس شماره 28

موفقیت! ما راهی یافته ایم که ساختار تیغه مخفی را تغییر دهیم تا با آن بتوان گلوله آتشین (توپ جنگی) کوچک شلیک کرد. این ابزار قادر است صدماتی فجیع به بار آورد, حتی از فاصله دور. من اقرار می کنم شیوه ای که با آن به این کشف رسیده ام ... در کمترین حد , خطرناک بود. اما من متوجه شده ام که با استفاده کمتر و داشتن ذهن متمرکر می توان از سیب عدن بهره برد, بدون اثرات شومش. یا من اینگونه امیدوارم.

دانش نبرد با توپ های جنگی برای ما جدید نیست. ما آن را میان همسایه های شرقی خودمان دیده ایم. اما سلاح های آن ها بسیار بزرگتر است و برای نیازهای ما ناکارآمد است. اکنون من روشی یافته ام که می توان طراحی آنها را کوچکتر کرد. تا سلاح آتشین آنها را به شکلی در آورد که به مچ دست بسته و جاسازی شود.

ما همچنین فرمول پودر آتش زا (باروت) را بهینه سازی کرده ایم. بدین گونه که از مواد محترقه معمولی هم می توان استفاده کرد. این دانش خطرناکی است و بهترین کار اینست که فقط با نزدیکترین یارانمان در میان گذاشته شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۴۲
مجتبے ‌‌

http://bayanbox.ir/view/1072225684016904502/Codex-P29-v.jpg

کدکس شماره 29

موج سیاهی از طرف شرق بر می خیزید. ارتشی که چنان تعداد و قدرتی دارد که تمامی سرزمین ها را به سرعت نگران ساخته است. فرمانده آنها مردی به نام "تموچین" است که به خود لقب چنگیز خان داده است. او تمام سرزمین های سر راهش را نابود می کند و آنها را تسخیر و وابسته می کند. انگیزه هایش هر چه که هست, او باید متوقف شود. زیرا من مشکوک به وجود یک شی عدن (Piece of Eden) هستم. هنگامی که جوان تر بودم, ممکن بود تلاش کنم این کار را به تنهایی بر عهده گیرم و محرمانه انجام دهم , اما آن روزها چندین سال است که گذشته اند. پنهان کاری باید کنار گذاشته شود. اکنون زمان این است که من و ماریا با پسرانمان صحبت کنیم. ما با هم به آنجا سفر خواهیم کرد, تا توانایی های آنها مورد آزمایش قرار گیرد و در عین حال این تهدید هم متوقف شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۳
مجتبے ‌‌

http://bayanbox.ir/view/4925759080887326103/Codex-P30-v.jpg

کدکس شماره 30

بزودی من از این دنیا می روم. زمان رفتن من فرا رسیده است. تمام ساعات روز بخاطر ادراک این موضوع با اندیشه ها و ترس ها رنگ دیگری به خود گرفته است. می دانم که عناصر وجودم به زمین باز خواهد گذشت. اما بصیرت و دانشم چه می شود؟ هویت من چه می شود؟ به عبارت دیگر ... من چه می شوم؟ من گمان می کنم که پایان می یابد. که نه زندگی بعدی وجود دارد و نه بازگشت دوباره به این زندگی. فقط به سادگی تمام خواهد شد. برای همیشه.

زندگی ما بسیار کوتاه و بی اهمیت است. عناصر گیتی برای ما هیچ توجهی قائل نیستند. برای کارهایی که انجام داده ایم. برای این که ما شر را به جای خیر انجام داده باشیم. یا برای این که من انتخاب کرده ام که از سیب عدن سو استفاده کنم بجای اینکه آن را مهر وموم کنم. هیچ یک از این ها اهمیتی نخواهد داشت. حسابگری و تسویه حسابی وجود ندارد. قضاوت نهایی هم وجود ندارد. فقط سکوت و تاریکی وجود دارد. محض و مطلق... بدین خاطر من به فکر فرو رفته ام. آیا ممکن است راهی وجود داشته باشد که جلوی آغوش مرگ را بگیرد یا حداقل آنرا به تاخیر بیندازد؟ قطعا افراد تمدن اولیه همانند ما شکننده و ضعیف نبودند. اما من قسم خورده ام که دیگر کاری با سیب عدن نداشته باشم. تا دیگر به مرکز آن خیره نشوم. اکنون با این موضوع روبرو شده ام که در انتظار پایان زندگی ام هستم, اما چه ضرری دارد که برای بار آخر به آن نگاهی بیندازم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۶ ، ۰۱:۳۱
مجتبے ‌‌